دیشب رفتم پارچه بخرم، امروزم کل بازارو یه چرخ زدم.

من از عهد آدم، تو را دوست دارم...

از آغــاز خـلقت، تو را دوسـت دارم..

دیشب رفتم پارچه بخرم، امروزم کل بازارو یه چرخ زدم....

ماهی: بلد نیستی بد باشی.. دلم برات سوخت.. دختر بیچاره.. و البته احمق..

دیشب رفتم پارچه بخرم، امروزم کل بازارو یه چرخ زدم....

ماهی: یسری اومدن از چاقی لاغری و سایز ما پرسیدن

یسریم اومدن ، فک کردن چون حالا یکی دو جمله از ما خوندن، بند ناف ما رو زدن.

ما هم نظرارو بستیم. 

و من الله توفیق.

دیشب رفتم پارچه بخرم، امروزم کل بازارو یه چرخ زدم....

ماهی: اومدم کتابخونه ی یونی، دختره ی عوضی سرشو گرفته تو هوا، از ته حلق سرفه های خلطی میکنه، بعد بیحال سرشو میذاره رو میز. ماجرا به اینجا هم ختم نمیشه! نه دستمال همراهشه نه ماسک، کل مدت دماغشو با دستش پاک میکنه و میماله اینور اونور!

خاک تو سر دانشگاهی که تو دانشجوشی. خاک تو سر مملکتی که تو تحصیل کرده شی! نسلت نابود بشه انشالله. 

دیشب رفتم پارچه بخرم، امروزم کل بازارو یه چرخ زدم....

ماهی: بزرگترین بلایی که سر ماهی آوردن، سیستماتیک کردنش بود. ماهی تو سیستم ها نمیگنجید. کنار زده شد و عقب موند. و دیگه طبیعت بکر خودش رو نداشت.

ماهی دیگه ماهی نبود. یه آدم بود که ادای یه شخصیت رو در میاورد.

دیشب رفتم پارچه بخرم، امروزم کل بازارو یه چرخ زدم....

ماهی: از اینکه تو یه لوپ (loop) افتادم و یسری آدم، که به بلوغ عاطفی و فکری نرسیدن، شدن بالا دستیم، و ارزش من رو تعیین میکنن، غمگین و ناراضیم.

این زندگی مورد علاقه ی من نیست.

 به قول قلندر، من ماهیم، نهنگم، عمانم آرزوست...

دیشب رفتم پارچه بخرم، امروزم کل بازارو یه چرخ زدم....

ماهی: من آدمش نبودم، واسه همین خدا منو اونجوری آفرید.. تو کار خدا دست بردم.. پس شد آنچه شد...

دیشب رفتم پارچه بخرم، امروزم کل بازارو یه چرخ زدم....

ماهی: امروز رفتم بیرون، بخاطر آلرژیم که عود کرده...تو این هاگیر واگیر کرونایی که کلی تلفات داریم و تجهیزات نداریم، جلو چشم من، طرف خلطشو ریخت تو پیاده رو، دقیق جلوی پام!!!از کرونا نیست که ما میمیریم. دیشب رفتم پارچه بخرم، امروزم کل بازارو یه چرخ زدم....

ماهی: فردا میرم کنسرت "پرواز همای" ... "محاکمه# ی حلاج#" ...

میخوام بهترین لباس هام رو بپوشم و حسابی خوشبخت باشم... بعد از ته قلب، برای حلاج#ی که نیستم گریه کنم...

شاید من هم یه روزی، از قطع شدن دست و پاهای جسمیم نترسم...

دیشب رفتم پارچه بخرم، امروزم کل بازارو یه چرخ زدم....

ماهی: به تویی که مغزت بو میده، نمیرسه به ملت بگی دهنشون بو میده. منتها چون بیشعوری نمیفهمی.

ماهی: از کجا معلوم مغز خودت بو نمیده ماهی جان؟

دیشب رفتم پارچه بخرم، امروزم کل بازارو یه چرخ زدم....

ماهی: نمیدونم تعریف "غم انگیز" چیه. ولی واسه من، همون چهره ی پرچروک و پر از غم پدرمه... اگه بچه ی خوبی بودم، سر کار میرفتم که کمکش کنم. من نمیدونم چرا همش میگن : "حق زنان" "فمینیسم".  جامعه ای که هیچکس رو به سمت حقوق اولیه ی انسانیش راهنمایی نمیکنه، فرقی نداره توش "زن"، "مرد"، "کودک"، "سگ"، و یا "گربه" باشی.

ماهی: کتاب "قلعه ی حیوانات" رو حتما بخونید. کوتاه، مختصر، مؤثر.

دیشب رفتم پارچه بخرم، امروزم کل بازارو یه چرخ زدم....

ماهی: بعد بازی ایران ژاپن هم که کل ایرانی ها جمع شدن، میگن: "ژاپن خوب، ایران بد و بی فرهنگ"

یه بخش از مشکل ما خب این هم هست که ما همش اشتباهات خودمون رو بزرگتر از حد معمول میبینیم، توشون گیر میکنیم و بجای اصلاح، مدام میزنیم تو سر خودمون.

دیروز که کل اینستا پر بود از "فرق ایران و ژاپن" ! هر هم وطن یک استوری!

ماهی: مهم اینه که درس گرفته باشیم. هر "اشتباه" لزوما "گناه" نیست.

دیشب رفتم پارچه بخرم، امروزم کل بازارو یه چرخ زدم....

ماهی: فردا، یک اسفند، تولدمه.

ماهی: اگه زندگی دوباره حقیقت داشته باشه، ترجیح میدم ایندفعه به عنوان یه علف بدنیا بیام. رشد کنم و خیلی زود، خوراک گوسفندی، گاوی، بزی، اسبی، چیزی بشم.

شاید داستان زندگیم شبیه همین الانم بشه، ولی لااقل زود تموم میشه و میرم پی کارم.

دیشب رفتم پارچه بخرم، امروزم کل بازارو یه چرخ زدم....

چندتا از دیوار های خارجی خونمون ریخته بود. آسمون خلوت بود. سکوت بود سکوت. سکوت مرگبار ضجه ی یک بچه... وقتی از پس صدای گریه هات، صدای آرامبخش مرد یا زنی جاری نمیشه، یعنی یتیمی نه...؟ فریاد زد: قایم شین دیشب رفتم پارچه بخرم، امروزم کل بازارو یه چرخ زدم....

گرچه پیرم، تو شبی تنگ در آغوشم کش

تا  سحرگه   ز  کنار   تو  ،  جوان  برخیزم

دیشب رفتم پارچه بخرم، امروزم کل بازارو یه چرخ زدم....

ماهی: زندگی پر از فازهای مختلفه. هر بار تو یه حالی، هر بار با یه تفکری زندگی میکنی. لااقل برای من، تا الان، اینطور بوده.یه موضوع جالب و واحد تو کل دوران زندگیم این بوده که همیشه تصمیم داشتم خوب درس بخ دیشب رفتم پارچه بخرم، امروزم کل بازارو یه چرخ زدم....

ماهی: دقیق نفهمیدم اندیمشک#یا خاک دزفول#و تصرف کردن یا دزفول#یا خاک اندیمشک#یا رو. ولی خواهشا متجاوز عذرخواهی کنه برگرده شهر خودش. عیبه آقا عیب!

دیشب رفتم پارچه بخرم، امروزم کل بازارو یه چرخ زدم....

ماهی: تلخ ترین چیزی که این اواخر شنیدم هم این بود که:

 

 

 

 

شاید ما در جهان دیگری مرده باشیم، و این جهان، جهنم ماست...

 

ماهی (پی نوشت) : اندیمشک و دزفول سر چند متر اینور اونور شدن تابلو خون هم رو میریختن... الان نه تابلویی هست، نه مرزی... ما، گاهی، واسه یه چیزایی رگ گردنمون باد میکنه که اگه از بالا نگاه کنیم، هیچ ارزشی نداره... حالا من میگم اندیمشک و دزفول، شما بخون انسان، انسانیت، پول، مقام و هر آنچه دون است.

دیشب رفتم پارچه بخرم، امروزم کل بازارو یه چرخ زدم....